شعر
من گلی ازگلشن وگلخانه ی پیغمبرم من امام مجتبیایم نورچشم حیدرم
شرح حالم را چنین بشنو ز گوش جان خود من حدیث غربت ان ارغوانی کوثرم
بوسه زد پیغمبر خاتم به لبهایم ولی شستشو شد بوسه اش با خون سرخ جگرم
زینبم ازبس که دیدی پاره های عقده را خون دل خوردی و من شرمنده ی تو خواهرم
اسدلله محمدی نیا